در دلت یادی هم از من نیست ،میدانم ولی
در نمازم فکر میکردم چه کاری داشتم؟
یادم آمد با دل سنگت قراری داشتم
بر همین سجاده در مستی دلم را باختم
در همین میخانه با هستی قماری داشتم
شیشۀ می را اگر نشکسته بودم دستِکم
با خود از لبهای سرخت یادگاری داشتم
آنچه ما آموختیم از عمر، درس رنج بود
ای فلک من سنگدلْ آموزگاری داشتم
چون صدف بر خاک ساحل ماندم اما مثل موج
باز میگشتم اگر چشمانتظاری داشتم
در دلت یادی هم از من نیست میدانم ولی
من زمانی در دل سنگت مزاری داشتم
- فاضل نظری
پا نوشت
در همه حال ،پرچم عشق بالاست
+ نوشته شده در چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴ ساعت 22:6 توسط رضوان
|
اینجا خلاصه ای از حالاتمو مینویسم. قرار نیست تعهدی به هیچ رسم و آیینی داشته باشه.همونطور که غیر متعهدانه است بشدت متغیر هم هست.آدمیزاده، با کلی حال متنوع دیگه...